سیادشتی کندسر کیاسه و یک ماجرا
سیادشتی کندسر ( دشت دارای خاک تیره قبل از سرازیری ) دشت بزرگی درغرب کیاسه و مزرعه گندم و جوبود . امروزه این محل جنگلی از درختان فندق است . اما بعد ازبرداشت محصول محل تجمع صدها الاغ می شد که غروب گردهمایی بزرگی داشتند و صدای عرعرشان رودخانه رادرمی نوردید و گردو خاکهای حجیمی برپا می کردند بطوریکه الاغها ازدرون گردو خاک دیده نمی شدند .

ماجرامربوط به مابین جنگ جهانی اول و دوم است . کیاسه ایها دردعوابا روستاهای همسایه و دیگرآبادیها اتحادخوبی داشتند امامتاسفانه دردعوای کیاسه و برمکوه یک نفربرمکوهی سهوا کشته شد . درهیچ دعوایی هرگزکشتن کسی هدف نمی شد بلکه هدف فقط کتک زدن بود اما گاهی اتفاقی ناخواسته هم بروز می کرد دردعوای کیاسه و اکبرآباد هم یک نفرکیاسه ای کشته شده . سه گروه حسین خانی و آغفوری و عباس پولکی یا پلامیها هرگزباهم وصلت نمی کردند و دائما باهم درگیربودند . حدودا بین دوجنگ جهانی بود که بین دوتا ازسه طایفه کیاسه دعوا درگرفت و یک نفر سهوا کشته شد . درجنگ طایفه ای کیاسه کسی که کشته شد پلامی بود .
طایفه ای که متهم به قتل بود دریک غروب وقتی گردوخاک سیادشتی کند سررادیدند خیال کردند مردم پلام که جنگجویان قهاری بودند برای خونخواهی به کیاسه می آیند طایفه متهم برای نجات جانشان به امام زاده سید علی کیا پناه می برند اما وقتی گردو خاک خوابید معلوم شد این گردوخاک توسط گله بزرگی از الاغها که باهم دراوج بازی یا نزاع بودند تولید شده است این موضوع کاملا صحت دارد ومن مستقیما ازپیران محل که الان درقیدحیات نیستند شنیدم .
نظرات :
| توسط:سلیمان | |||||
| سلام ، با این مطالبی که نوشتید یه لحظه فکر کردم جنگهای قبیله ای هم داشته اید؟!!! آخر برای چی با هم دعوا می کردند ؟ آب ، زمین ؟ داستان اصلی دعواها چی بود؟ | |||||